با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Freshman

ˈfreʃmən ˈfreʃmən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    freshmen

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable
جدید‌الورود، دانشجوی سال اول دانشکده
- My son was a freshman at Princeton University.
- پسرم دانشجوی سال اول دانشگاه پرینستون بود.
- a freshman class
- کلاس دانشجویان سال اول
- a freshman in Congress
- نماینده‌ی تازه‌وارد به کنگره‌ی آمریکا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد freshman

  1. noun first-year student
    Synonyms: beginner, frosh, greenhorn, novice, rookie, underclassman, undergrad, undergraduate

ارجاع به لغت freshman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «freshman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/freshman

لغات نزدیک freshman

پیشنهاد بهبود معانی