با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Freshly

ˈfreʃli ˈfreʃli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به‌تازگی، تازه، با نیروی تازه، از روی خامی‌، از نو
- freshly arrived from Europe
- تازه از فرنگ آمده
- A freshly painted room.
- اتاقی که به تازگی رنگ شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد freshly

  1. adverb In an impudent or impertinent manner
    Synonyms: impertinently, saucily, pertly, impudently
  2. adverb Very recently
    Synonyms: newly, fresh, new

لغات هم‌خانواده freshly

ارجاع به لغت freshly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «freshly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/freshly

لغات نزدیک freshly

پیشنهاد بهبود معانی