امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Refresh

rɪˈfreʃ rɪˈfreʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    refreshed
  • شکل سوم:

    refreshed
  • سوم‌شخص مفرد:

    refreshes
  • وجه وصفی حال:

    refreshing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb C1
تازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون آوردن، روشن کردن، با طراوت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The rain refreshed parched plants.
- باران گیاهان تشنه را تروتازه کرد.
- o, refreshing breeze, the harbinger of my dreams
- ای نسیم جانبخش پیک آرزوهای من
- a refreshing walk in the forest
- یک گردش فرح‌بخش در جنگل
- The return to my ancestral home refreshed the memories of my childhood.
- بازگشت به خانه‌ی اجدادی خاطرات کودکی را در مغزم زنده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد refresh

  1. verb make like new; give new life
    Synonyms:
    brace breathe new life into bring around brush up cheer cool enliven exhilarate freshen inspirit jog modernize prod prompt quicken reanimate recreate regain reinvigorate rejuvenate renovate repair replenish restore resuscitate revitalize revive revivify stimulate update vivify
    Antonyms:
    damage ruin

لغات هم‌خانواده refresh

  • verb - transitive
    refresh

ارجاع به لغت refresh

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «refresh» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/refresh

لغات نزدیک refresh

پیشنهاد بهبود معانی