با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Freshen

ˈfreʃn ˈfreʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    freshened
  • شکل سوم:

    freshened
  • سوم شخص مفرد:

    freshens
  • وجه وصفی حال:

    freshening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb
تازه کردن، خنک کردن، نیرو دادن
- The rain freshened every thing.
- باران همه‌چیز را تروتازه کرد.
- A new coat of white paint will freshen the room.
- رنگ تازه‌ی سفید اتاق را روشن و تمیز خواهد کرد.
- The wind began to freshen.
- باد شروع به تند شدن کرد.
- After the hike, I went home, freshened up and then went to the party together with my wife.
- بعد از راه‌پیمایی به خانه رفتم، حمام گرفتم، سروصورت را صفا دادم؛ سپس با همسرم به مهمانی رفتیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد freshen

  1. verb make like new; revitalize
    Synonyms: activate, air, cleanse, enliven, invigorate, purify, refresh, restore, revive, rouse, spruce up, sweeten, titivate, ventilate
    Antonyms: overuse

Phrasal verbs

  • freshen up

    حمام کردن و جامه‌ی تازه پوشیدن، (سروصورت را) صفا دادن

Idioms

  • freshen somebody's drink

    (امریکا) لیوان مشروب کسی را دوباره پرکردن (یا سر‌خالی آن را پر کردن)

لغات هم‌خانواده freshen

ارجاع به لغت freshen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «freshen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/freshen

لغات نزدیک freshen

پیشنهاد بهبود معانی