امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Friction

ˈfrɪkʃn ˈfrɪkʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
سایش، اصطکاک، مالش، اختلاف، حساسیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun
اصطکاک، مالش
- The friction of two solid objects creates heat.
- سایش دو چیز جامد حرارت ایجاد می‌کند.
- There was constant friction between Mehdi and his wife.
- مهدی و زنش دائم با هم اختلاف داشتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد friction

  1. noun rubbing
    Synonyms:
    abrasion agitation attrition chafing erosion filing fretting grating grinding irritation massage rasping resistance scraping soreness traction trituration wearing away
  1. noun disagreement
    Synonyms:
    animosity antagonism bad blood bad feeling bickering bone to pick conflict counteraction discontent discord disharmony dispute dissension faction factionalism flak hassle hatred hostility impedance incompatibility interference opposition quarrel resentment resistance rivalry row ruckus rumpus set-to sour note strife trouble wrangling
    Antonyms:
    agreement harmony peace

ارجاع به لغت friction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «friction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/friction

لغات نزدیک friction

پیشنهاد بهبود معانی