با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Frisson

friːˈsoʊn ˈfriːsɒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
(فرانسوی) هیجان، لرزش، لرزه، رعشه
- I felt a frisson of fear run through my body.
- لرزه‌ای از ترس در وجودم احساس کردم.
- frisson of surprise
- هیجان حیرت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frisson

  1. noun An almost pleasurable sensation of fright
    Synonyms: shiver, chill, quiver, shudder, thrill, tingle

ارجاع به لغت frisson

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frisson» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frisson

لغات نزدیک frisson

پیشنهاد بهبود معانی