با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Frostbite

ˈfrɑːstbaɪt ˈfrɒstbaɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
آب و هوا سرمازدگی، یخ‌زدگی بافت بدن در اثر سرما
- Gloves protect fingers from frostbite.
- دستکش انگشتان را از سرمازدگی حفظ می‌کند.
- His ears were frostbitten and they had to cut them off.
- گوش‌های او یخ‌زده بود و مجبور شدند آن‌ها را ببرند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frostbite

  1. noun Destruction of tissue by freezing and characterized by tingling, blistering and possibly gangrene
    Synonyms: cryopathy

ارجاع به لغت frostbite

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frostbite» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frostbite

لغات نزدیک frostbite

پیشنهاد بهبود معانی