با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Fulminant

ˈfʊl.mɪ.nənt ˈfʊl.mɪ.nənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناگهانی، انفجاری، محترق‌شونده، غرش‌کننده
- The fulminant explosion sent debris flying in all directions.
- انفجار ناگهانی، آوارها را به همه‌ طرف پرت کرد.
- The politician's fulminant speech garnered a lot of attention from the media.
- سخنرانی ناگهانی این سیاست‌مدار توجه بسیاری از رسانه‌ها را به خود جلب کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت fulminant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fulminant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fulminant

لغات نزدیک fulminant

پیشنهاد بهبود معانی