امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fusion

ˈfjuːʒn ˈfjuːʒn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fusions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
آمیختگی، ائتلاف یک شرکت با شرکت دیگر، ترکیب و آمیختگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun
ذوب، گداختگی، آمیزش
- the fusion of copper and zinc to produce brass
- هم‌گدازش مس و روی برای ساختن برنج
- the fusion of two political parties
- به‌هم پیوستن دو حزب سیاسی
- Our fusion will insure our survival.
- هم‌بستگی ما بقای ما را تضمین خواهد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fusion

  1. noun melding; mixture
    Synonyms:
    admixture alloy amalgam amalgamation blend blending coadunation coalescence coalition commingling commixture compound federation heating immixture integration intermixture junction liquefaction liquification melting merger merging smelting soldering synthesis unification union uniting welding
    Antonyms:
    disconnection division separation

ارجاع به لغت fusion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fusion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fusion

لغات نزدیک fusion

پیشنهاد بهبود معانی