امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grasp

ɡræsp ɡrɑːsp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • وجه وصفی حال:

    grasping

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb C1
فراچنگ کردن، بچنگ آوردن، گیر آوردن، فهمیدن، چنگزدن، قاپیدن، اخذ، چنگ زنی، فهم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The policeman grasped my hand.
- پاسبان دستم را محکم گرفت.
- I could not loosen his grasp.
- نتوانستم از چنگش فرار کنم.
- I did not grasp your meaning.
- منظور شما را نفهمیدم.
- He grasped at my offer.
- پیشنهادم را با اشتیاق پذیرفت.
- His grasp of mathematics is extraordinary.
- فهم ریاضی او فوق‌العاده است.
- Could not escape his grasp.
- نتوانستم از گیر او فرار کنم.
- Success was almost within grasp.
- موفقیت تقریباً قابل حصول بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grasp

  1. noun hold, grip
    Synonyms:
    butt cinch clamp clasp clench clinch clutches embrace grapple lug possession purchase tenure
    Antonyms:
    avoidance release
  1. noun understanding
    Synonyms:
    awareness comprehension ken knowledge mastery perception realization
    Antonyms:
    ignorance misconception misunderstanding
  1. verb grab
    Synonyms:
    bag catch clasp clinch clutch collar corral enclose glom grapple grip hold hook land seize snatch take take hold of
    Antonyms:
    let go release
  1. verb understand
    Synonyms:
    accept appreciate apprehend catch catch on cognize compass comprehend dig envisage fathom follow get get the drift get the picture have know latch on make perceive pick up realize see take take in
    Antonyms:
    misunderstand not get

ارجاع به لغت grasp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grasp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grasp

لغات نزدیک grasp

پیشنهاد بهبود معانی