امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grief

ɡriːf ɡriːf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
غم، اندوه، غصه، حزن، رنجش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- the grief of a woman whose son has died
- ماتم مادری که پسرش مرده است
- Lack of money is his only grief.
- بی‌پولی یگانه غصه‌ی او است.
- the griefs of a school principal
- دردسرهای یک مدیر مدرسه
- Those who did not heed the lessons of history came to grief.
- آنان که از درسهای تاریخ عبرت نبردند، به فلاکت رسیدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grief

  1. noun mental suffering
    Synonyms:
    affliction agony anguish bemoaning bereavement bewailing care dejection deploring depression desolation despair despondency discomfort disquiet distress dole dolor gloom grievance harassment heartache heartbreak infelicity lamentation lamenting malaise melancholy misery mortification mournfulness mourning pain purgatory regret remorse repining rue sadness sorrow torture trial tribulation trouble unhappiness vexation woe worry wretchedness
    Antonyms:
    delight ecstasy exhilaration happiness

Idioms

  • to come to grief

    بدبخت شدن، به فلاکت افتادن، ناکام شدن، ناموفق شدن

  • good grief!

    (عامیانه) عجب!، ای بابا!

ارجاع به لغت grief

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grief» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grief

لغات نزدیک grief

پیشنهاد بهبود معانی