امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Grounded

ˈɡraʊndɪd ˈɡraʊndɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    grounds
  • وجه وصفی حال:

    grounding
  • صفت تفضیلی:

    more grounded
  • صفت عالی:

    most grounded

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
معقول، متعادل، منطقی، متین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He's very grounded even though he has so much money.
- او با وجود اینکه پول زیادی دارد، بسیار متین و معقول است.
- Chris is extremely grounded.
- کریس بسیار معقول است.
adjective
(هواپیما و کشتی) زمین‌گیر
- a grounded ship
- کشتی‌ای زمین‌گیر
- the grounded aircraft
- هواپیمای زمین‌گیر
adjective
(بچه‌ یا فرد جوانی که تنبیه شده است و اجازه‌ی بیرون رفتن از خانه را ندارد) تنبیه‌شده
- I stayed out til 1 AM last night and now I'm grounded for a week.
- دیشب تا ساعت یک بیرون ماندم و اکنون یک هفته است که اجازه‌ی بیرون رفتن از خانه را ندارم.
- You'll be grounded for a week if I catch you smoking again.
- اگر دوباره سیگارت را بگیرم، یک هفته در خانه خواهی ماند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grounded

  1. verb Fix firmly and stably
    Synonyms: rooted, founded, beat, trained, anchored, beaten, underpinned, established, soiled, rested, predicated, landscaped, based, landed, built, fielded, educated
  2. verb To bring to the ground
    Synonyms: prostrated, floored, decked, thrown, levelled, flattened, dropped, downed
  3. verb Cover with a primer; apply a primer to
    Synonyms: primed
  4. verb Restrict; drop in place
    Antonyms: launched, liberated, freed

لغات هم‌خانواده grounded

ارجاع به لغت grounded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grounded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grounded

لغات نزدیک grounded

پیشنهاد بهبود معانی