امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Guard

ɡɑːrd ɡɑːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    guarded
  • شکل سوم:

    guarded
  • سوم‌شخص مفرد:

    guards
  • وجه وصفی حال:

    guarding
  • شکل جمع:

    guards

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb B1
نگهبان، پاسدار، پاسبان، پاسگان، مستحفظ، گارد، احتیاط،نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، پناه، حائل،حالت آماده باش در شمشیر‌بازی و مشت‌زنی و امثال آن، نگاه داشتن، محافظت کردن، نگهبانی کردن، پاییدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
noun verb - transitive verb - intransitive adverb
نگهبان، پاسدار، پاسداری کردن
- revolutionary guards
- پاسداران انقلاب
- Two guards guarded the treasure.
- دو نگهبان از گنجینه محافظت می‌کردند.
- shinguard
- حفاظ ساق پا، ساق‌پوش
- color guard
- گارد پرچم
- you must guard against any kind of addiction
- تو باید از هر‌گونه اعتیاد پرهیز کنی
- When he attacked, I was off guard.
- وقتی بهمن حمله کرد، غافلگیر شدم.
- We must guard against treason.
- باید در مقابل خیانت هشیار باشیم.
- Two soldiers stood guard on either side.
- در هر طرف دو سرباز پاس می‌دادند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد guard

  1. noun protector
    Synonyms:
    bouncer chaperon chaperone chaser convoyer custodian defender escort guardian lookout picket sentinel sentry shepherd shield ward warden watch watchperson
  1. noun defense
    Synonyms:
    aegis armament armor buffer bulwark pad protection rampart safeguard screen security shield ward
  1. verb protect, watch
    Synonyms:
    attend baby-sit bulwark chaperon chaperone conduct convoy cover cover up defend escort fend keep keep an eye on keep in view keep under surveillance look after lookout mind observe oversee patrol police preserve ride shotgun for safeguard save screen secure see after shelter shepherd shield shotgun stonewall superintend supervise tend
    Antonyms:
    disregard forget ignore neglect

Phrasal verbs

  • guard against

    هشیار بودن، مواظب بودن، غفلت نکردن

Collocations

  • stand guard

    پاس دادن، نگهبانی کردن، کشیک دادن

Idioms

  • be on one's guard

    مواظب بودن، پاییدن، آماده و هوشیار بودن

ارجاع به لغت guard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «guard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/guard

لغات نزدیک guard

پیشنهاد بهبود معانی