با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Hambone

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

noun verb - intransitive verb - transitive
استخوان ران خوک، استخوان ژامبون
noun verb - intransitive verb - transitive
(آمریکا- عامیانه) هنرپیشه‌ی بد (نوازنده یا رقاص یا بازیگری که در اجرای نقش خود غلو می‌کند )، هنرمند روحوضی
noun verb - intransitive verb - transitive
(عامیانه) در اجرای نقش خود غلو کردن
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت hambone

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hambone» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hambone

لغات نزدیک hambone

پیشنهاد بهبود معانی