با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Hanging

ˈhæŋɪŋ ˈhæŋɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hung
  • شکل سوم:

    hung
  • سوم شخص مفرد:

    hangs
  • شکل جمع:

    hangings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
عمل آویختن، اعدام، به‌دار زدن، چیز آویخته شده (مثل پرده و غیره)، آویز، معلق، آویزان، درحال تعلیق، محزون، سزاوار اعدام
- Bunches of grapes were hanging from the vines.
- خوشه‌های انگور از تاک‌ها آویخته بودند.
- It will always remain a hanging question for me.
- آن همیشه برای من پرسش بی‌جوابی خواهد بود.
- People went to see his hanging.
- مردم رفتند که به دار آویخته شدن او را تماشا کنند.
- the hangings on the wall
- تزئینات روی دیوار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hanging

  1. adjective dangling
    Synonyms: swaying, swinging, jutting, overhanging, beetling, projecting, pendent, suspended, fastened to, pendulous, drooping

لغات هم‌خانواده hanging

ارجاع به لغت hanging

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hanging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hanging

لغات نزدیک hanging

پیشنهاد بهبود معانی