امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Haste

heɪst heɪst
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb uncountable
عجله، شتاب، سرعت، عجله کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He closed the door quite hastily.
- او با شتاب تمام در را بست.
- Haste makes waste.
- شتاب‌زدگی زیان‌بار است (عجله کار شیطان است).
- His haste ruined the endeavor.
- عجله‌ی او کار را خراب کرد.
- Make haste, we are getting late!
- عجله کن، دارد دیرمان می‌شود!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد haste

  1. noun extreme speed, hurry
    Synonyms:
    alacrity briskness bustle carelessness celerity dash dispatch drive expedition expeditiousness fleetness flurry foolhardiness hastiness heedlessness hurly-burly hurriedness hustle hustling impatience impetuosity incautiousness nimbleness pace precipitancy precipitateness prematureness press promptitude promptness quickness rapidity rapidness rashness recklessness rush scamper scramble scurry scuttle swiftness urgency velocity
    Antonyms:
    delay leisure lingering rest slowness

Collocations

  • make haste

    شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن

ارجاع به لغت haste

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «haste» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/haste

لغات نزدیک haste

پیشنهاد بهبود معانی