امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hastily

ˈheɪstəli ˈheɪstəli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more hastily
  • صفت عالی:

    most hastily

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
شتابان، باشتاب، باعجله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- he hastily stuffed a few clothes into a bag.
- او با عجله چند لباس داخل ساک گذاشت.
- the defeated army had to retreat hastily from the field of battle.
- ارتش مغلوب باید با شتاب از خط مقدم عقب‌نشینی می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hastily

  1. adverb with great speed
    Synonyms:
    agilely apace carelessly double-quick expeditiously fast flat-out heedlessly hurriedly impetuously impulsively lickety-split nimbly on spur of the moment posthaste precipitately prematurely promptly quickly rapidly rashly recklessly speedily straightaway subito suddenly swiftly thoughtlessly too quickly unpremeditatedly
    Antonyms:
    delayed slowly

ارجاع به لغت hastily

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hastily» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hastily

لغات نزدیک hastily

پیشنهاد بهبود معانی