با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Highest

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    higher

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
اعلا، برترین، بالاترین، بلندترین، بیشترین
- The highest possible stage in moral culture is when we recognize that we ought to control our thoughts.
- بالاترین مرحله‌ی ممکن در فرهنگ اخلاقی زمانی است که بدانیم باید افکارمان را کنترل کنیم.
- What's the highest mountain in Europe?
- بلندترین کوه اروپا کدام است؟
- Her salary puts her in the highest tax band.
- حقوقش، او را در بالاترین گروه مالیاتی قرار می‌دهد.
- Oil prices have approached their highest level for almost ten years.
- قیمت نفت به بالاترین سطح خود در حدود ده سال گذشته نزدیک شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد highest

  1. adjective topmost
    Synonyms: superlative, supreme, maximal, most, top-notch, top, apical, maximum, preeminent, head, capital, chief, paramount, zenithal, crown, best, principal, uppermost, tiptop

ارجاع به لغت highest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «highest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/highest

لغات نزدیک highest

پیشنهاد بهبود معانی