امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Hurl

hɜːrl hɜːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hurled
  • شکل سوم:

    hurled
  • سوم‌شخص مفرد:

    hurls
  • وجه وصفی حال:

    hurling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
پرتاب کردن (چوب و سنگ و غیره)، افکندن، انداختن، پرت کردن، به زیرافکندن (با شدت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- They hurled bricks at the soldiers.
- آن‌ها به طرف سربازان آجر پرتاب کردند.
- She hurled the ring I had given her in my face.
- انگشتری را که به او داده بودم، به صورتم پرتاب کرد.
- They hurled the tyrant from his throne.
- آنان ستمگر را از تخت خود فرو افکندند.
- He hurled himself at the thief.
- خود را به طرف دزد انداخت.
verb - transitive
نثار کردن، با فریاد گفتن (فحش و غیره)، با فریاد دادن (ناسزا)، زدن (اتهام)
- All the accusations hurled against him were false.
- همه‌ی اتهاماتی که به او وارد آمده بود، دروغ بود.
- The natives hurled insults at him.
- بومیان او را هدف توهین قرار دادند.
slang verb - intransitive informal
بالا آوردن، استفراغ کردن
- I had to hurry outside to hurl.
- مجبور بودم با عجله برم بیرون تا بالا بیارم.
- After drinking all night, he had to rush to the bathroom to hurl.
- پس از نوشیدن در تمام طول شب، مجبور شد برای استفراغ به حمام برود.
noun slang informal
استفراغ
- She tried to hold back her hurl but couldn't.
- سعی کرد جلوی استفراغش را بگیرد اما نتوانست.
- The smell of his hurl made me want to gag.
- بوی استفراغش باعث شد که عق بزنم.
verb - transitive informal
انگلیسی آمریکایی ورزش پرتاب کردن (بیسبال)
- The pitcher hurled the ball with incredible speed.
- پرتابگر توپ را با سرعتی باورنکردنی پرتاب کرد.
- he coach instructed the pitcher to hurl the ball outside the strike zone.
- مربی به پرتاب‌کننده دستور داد تا توپ را به بیرون از منطقه‌ی حمله پرتاب کند.
verb - intransitive informal
انگلیسی آمریکایی ورزش پرتاب شدن (بیسبال)
- The ball hurled.
- توپ پرتاب شد.
- the hurled ball
- توپ پرتاب‌شده
noun
پرتاب (با شدت)
- The hurl of the rock broke the window.
- پرتاب سنگ پنجره را شکست.
- a powerful hurl
- پرتاب قدرتمند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hurl

  1. verb throw forcefully
    Synonyms:
    bung cast chuck chunk fire fling gun heave launch let fly lob peg pitch project propel send sling toss

ارجاع به لغت hurl

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hurl» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hurl

لغات نزدیک hurl

پیشنهاد بهبود معانی