امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Illuminated

    ɪˈluːməneɪt̬ɪd ɪˈluːməneɪtəd / / -ˈljuː-
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      illuminates

    • وجه وصفی حال:

      illuminating

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    نورانی‌شده، روشن‌شده، چراغانی‌شده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - the illuminated city
    - شهر چراغانی‌شده
    - She turned over and looked at the illuminated dial of her alarm clock.
    - او برگشت و به ساعت روشن‌شده‌ی زنگ‌دارش نگاه کرد.
    adjective
    تذهیب‌کاری‌شده، تذهیب‌شده
    - illuminated manuscript
    - نسخه‌ی خطیِ تذهیب‌کاری‌شده
    - an important collection of medieval illuminated manuscripts
    - کلکسیون مهمی از نسخه‌های خطیِ تذهیب‌شده‌ی قرون وسطایی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد illuminated

    1. adjective lighted
      Synonyms: lit up, bright

    ارجاع به لغت illuminated

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «illuminated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/illuminated

    لغات نزدیک illuminated

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند