امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impatient

ɪmˈpeɪʃnt ɪmˈpeɪʃnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more impatient
  • صفت عالی:

    most impatient

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
ناشکیبا، بی‌صبر، بی‌تاب، بی‌حوصله، بداخلاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- I was impatient to go to Sherry.
- برای رفتن پیش شری بی‌تاب بودم.
- His father was an impatient man.
- پدرش مرد بی‌حوصله‌ای بود.
- He was impatient with injustice.
- او تاب و تحمل بی‌عدالتی را نداشت.
- He is impatient of people who boast.
- او نمی‌توانست آدم‌های خودستا را تحمل کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impatient

  1. adjective unable, unwilling to wait
    Synonyms: abrupt, agog, antsy, anxious, appetent, ardent, athirst, avid, breathless, brusque, chafing, choleric, curt, demanding, dying to, eager, edgy, feverish, fretful, hasty, having short fuse, headlong, hot-tempered, hot under collar, impetuous, indignant, intolerant, irascible, irritable, itchy, keen, on pins and needles, quick-tempered, racing one’s motor, restless, ripe, snappy, straining, sudden, testy, thirsty, unforbearing, unindulgent, vehement, violent
    Antonyms: controlled, easy-going, enduring, forbearing, laid-back, patient, tolerant, waiting, willing

Collocations

  • impatient of

    ناتوان در تحمل چیزی، نابردبار نسبت به

ارجاع به لغت impatient

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impatient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impatient

لغات نزدیک impatient

پیشنهاد بهبود معانی