امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Imperfection

ˌɪmpərˈfekʃn ˌɪmpəˈfekʃn-pər-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    imperfections

معنی و نمونه‌جمله

noun
نقص، عیب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- This house is full of imperfections.
- این خانه پر از عیب است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imperfection

  1. noun flaw
    Synonyms:
    blemish bug catch defect deficiency deformity demerit disfigurement failing fallibility fault foible frailty glitch gremlin inadequacy incompleteness infirmity insufficiency peccadillo problem shortcoming sin stain taint weakness weak point
    Antonyms:
    excellence flawlessness perfection purity

ارجاع به لغت imperfection

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imperfection» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imperfection

لغات نزدیک imperfection

پیشنهاد بهبود معانی