امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Impress

ɪmˈpres ɪmˈpres
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    impressed
  • شکل سوم:

    impressed
  • سوم‌شخص مفرد:

    impresses
  • وجه وصفی حال:

    impressing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
تحت‌تأثیر قرار دادن، باقی گذاردن، نشان گذاردن، تأثیر کردن بر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I was impressed by his speech.
- نطق او مرا تحت‌تأثیر قرار داد.
- The film impressed them favorably.
- آن فیلم در آنان اثر مثبت باقی گذاشت.
- Beliefs which have been impressed upon us in childhood.
- باورهایی که در کودکی به ما القا شده‌اند.
verb - transitive
مهر زدن، فشردن
- to impress clay with a die
- گل را با قالب نقش‌دار کردن
- to impress a seal on wax
- مهری را بر موم فشردن
- All ten fingers are impressed on the fingerprint sheet.
- هر ده انگشت روی ورقه‌ی انگشت‌نگاری فشار داده می‌شوند.
noun
مهر، نشان، اثر، نقش، طبع، نشان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impress

  1. verb influence
    Synonyms:
    affect arouse awe be conspicuous blow away buffalo bulldoze carry electrify enforce enthuse excite faze galvanize get grab grandstand inspire kill knock out make a hit make an impression make splash move overawe pique provoke push around register score show off slay stimulate stir strike sway thrill touch
  1. verb press down to make design
    Synonyms:
    carve dent emboss engrave etch imprint indent inscribe mark print stamp
    Antonyms:
    take apart
  1. verb emphasize
    Synonyms:
    bring home drive home establish fix get into head inculcate instill press set stress
    Antonyms:
    neglect

لغات هم‌خانواده impress

  • verb - transitive
    impress

ارجاع به لغت impress

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impress

لغات نزدیک impress

پیشنهاد بهبود معانی