با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Incarceration

ˌɪnˌkɑːrsəˈreɪʃn̩ ɪnˌkɑːsəˈreɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    incarcerations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
حبس
- The high rates of incarceration in this country are a cause for concern.
- میزان بالای حبس در این کشور مایه‌ی نگرانی است.
- He spent several months in incarceration before being released on parole.
- او چند ماه را در حبس گذراند تا اینکه با آزادی مشروط آزاد شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incarceration

  1. noun imprisonment
    Synonyms: captivity, restraint, confinement

ارجاع به لغت incarceration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incarceration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incarceration

لغات نزدیک incarceration

پیشنهاد بهبود معانی