امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Incommunicable

    ˌɪnkəˈmjuːnɪkəbəl ˌɪnkəˈmjuːnɪkəbəl
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    adjective
    غیرقابل سرایت، نگفتنی، غیرقابل پخش، بی‌حرف، غیرقابل ابلاغ، بدون رابطه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد incommunicable

    1. adjective Not speaking freely or openly
      Synonyms:
      close close-mouthed incommunicative reserved reticent silent taciturn tightlipped uncommunicable uncommunicative
    1. adjective That cannot be described
      Synonyms:
      inexpressible unutterable not contagious indefinable not catching indescribable retained ineffable kept in undescribable unspeakable undefinable unnameable

    ارجاع به لغت incommunicable

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «incommunicable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incommunicable

    لغات نزدیک incommunicable

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return