امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inconvenient

ˌɪnkənˈviːniənt ˌɪnkənˈviːniənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more inconvenient
  • صفت عالی:

    most inconvenient

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
ناراحت، ناجور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Not having a phone is inconvenient.
- نداشتن تلفن اسباب زحمت است.
- This chair is inconvenient.
- این صندلی راحت نیست.
- His office is inconveniently located.
- اداره‌ی او در محل نامناسبی قرار دارد.
- The guests arrived at an inconvenient time.
- مهمانان در وقت نامناسبی وارد شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inconvenient

  1. adjective bothersome, troublesome
    Synonyms:
    annoying awkward cumbersome detrimental difficult disadvantageous discommoding discommodious disturbing embarrassing incommodious inexpedient inopportune pestiferous prejudicial remote tiresome troublesome unhandy unmanageable unseasonable unsuitable untimely unwieldy vexatious
    Antonyms:
    aiding beneficial convenient helpful

ارجاع به لغت inconvenient

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inconvenient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inconvenient

لغات نزدیک inconvenient

پیشنهاد بهبود معانی