امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Infest

ɪnˈfest ɪnˈfest
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    infested
  • شکل سوم:

    infested
  • سوم‌شخص مفرد:

    infests
  • وجه وصفی حال:

    infesting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
هجوم کردن در، فراوان بودن در، ول نکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Beetles have infested the kitchen.
- آشپزخانه از سوسک پر شده‌است.
- a lawn infested with weeds
- چمنی پر از علف هرزه
- Fleas that infest cats.
- کک‌هایی که انگل گربه می‌شوند.
- Horses infested with worms.
- اسب‌هایی که دچار کرم (زدگی) شده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infest

  1. adjective flood, overrun
    Synonyms:
    abound annoy assail beset crawl crowd defile fill flock harass harry infect invade overspread overwhelm pack penetrate pester plague pollute press ravage swarm teem throng worry

ارجاع به لغت infest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infest

لغات نزدیک infest

پیشنهاد بهبود معانی