با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Infrastructure

ˈɪnfrəˌstrʌktʃər ˈɪnfrəˌstrʌktʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    infrastructures

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
زیرساخت
- The city's infrastructure includes roads, bridges, and public transportation systems.
- زیرساخت شهر مشتمل بر جاده‌ها، پل‌ها و سیستم‌های حمل‌ونقل عمومی است.
- financial infrastructure
- زیرساخت مالی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infrastructure

  1. noun foundation
    Synonyms: base, footing, framework, groundwork, root, support, underpinning

لغات هم‌خانواده infrastructure

ارجاع به لغت infrastructure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infrastructure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infrastructure

لغات نزدیک infrastructure

پیشنهاد بهبود معانی