امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ingrained

ɪnˈɡreɪnd ɪnˈɡreɪnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نبافته رنگ‌شده، دیرینه، ریشه‌کرده، ذاتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Ingrained moral principles.
- اصول اخلاقی که ملکه شده‌اند.
- an ingrained liar
- دروغگوی اصلاح‌ناپذیر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ingrained

  1. adjective deep-rooted
    Synonyms:
    built-in chronic confirmed congenital constitutional deep-seated fixed fundamental hereditary implanted inborn inbred inbuilt indelible indwelling ineradicable inherent innate in the blood intrinsic inveterate rooted
    Antonyms:
    superficial surface

ارجاع به لغت ingrained

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ingrained» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ingrained

لغات نزدیک ingrained

پیشنهاد بهبود معانی