با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Ingratiate

ɪnˈɡreɪʃieɪt ɪnˈɡreɪʃieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ingratiated
  • شکل سوم:

    ingratiated
  • سوم شخص مفرد:

    ingratiates
  • وجه وصفی حال:

    ingratiating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
خودشیرینی کردن، مورد لطف و عنایت قرار دادن، طرف توجه قرار دادن، ارضا کردن، داخل کردن
- He was always trying to ingratiate himself with the teachers.
- او همیشه می‌کوشید محبت معلم‌ها را جلب کند.
- the ingratiating effect of her words
- اثر مهرانگیز حرف‌های او
- the ingratiating smile of my daughter, Julie
- لبخند دلچسب دخترم جولی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ingratiate

  1. verb get on the good side of someone
    Synonyms: attract, blandish, brownnose, captivate, charm, crawl, flatter, get in with, grovel, hand a line, insinuate oneself, kowtow, play up to, seek favor, truckle
    Antonyms: deter, disgust, repel

ارجاع به لغت ingratiate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ingratiate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ingratiate

لغات نزدیک ingratiate

پیشنهاد بهبود معانی