امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Instruction

ɪnˈstrʌkʃn ɪnˈstrʌkʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    instructions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
دستورالعمل، دستور، فرمان، سفارش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- You must follow my instructions!
- باید از دستورات من پیروی کنید!
- to carry out an instruction
- دستوری را اجرا کردن
- Read the instructions on the bottle carefully.
- دستورالعمل‌های روی بطری را دقیقاً بخوانید.
- the instructions stuck on the back of a refrigerator
- دستورالعمل‌هایی که پشت یخچال چسبانده شده‌ است
noun countable uncountable
آموزش، راهنمایی، تعلیم، درس، پند، آموزه، رهنمود
- to receive instruction in history
- در تاریخ آموزش دیدن
- The instruction of mathematics is difficult.
- آموزش ریاضی مشکل است.
- Children should profit from the instructions of their elders.
- بچه‌ها باید از درس‌های بزرگ‌ترهای خود بهره بگیرند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد instruction

  1. noun education
    Synonyms:
    apprenticeship chalk talk coaching direction discipline drilling edification enlightenment grounding guidance information lesson preparation schooling teaching training tuition tutelage
  1. noun demand, command
    Synonyms:
    advice briefing direction directive information injunction mandate order plan ruling
    Antonyms:
    question

Collocations

لغات هم‌خانواده instruction

ارجاع به لغت instruction

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «instruction» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/instruction

لغات نزدیک instruction

پیشنهاد بهبود معانی