با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Integrated

ˈɪntɪɡreɪtɪd ˈɪntɪɡreɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    integrates
  • وجه وصفی حال:

    integrating

معنی

adjective C1
یکپارچه، تلفیقی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد integrated

  1. adjective joined
    Synonyms: combined, interspersed, mingled, mixed, unified
  2. adjective open to all races
    Synonyms: nonsegregated, desegregated, multiracial, multicultural, interracial, nonracial, nonsectarian, racially mixed, open

لغات هم‌خانواده integrated

ارجاع به لغت integrated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «integrated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/integrated

لغات نزدیک integrated

پیشنهاد بهبود معانی