امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intolerant

ɪnˈtɑːlərnt ɪnˈtɒlərənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective C2
زیر بارنرو، بی‌گذشت، متعصب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- an intolerant regime that wanted to impose one belief on everyone else
- نظام متعصبانه که می‌خواست یک اعتقاد را بر همه تحمیل کند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intolerant

  1. adjective impatient, prejudiced
    Synonyms:
    antipathetic averse biased bigoted chauvinistic communist conservative contemptuous dictatorial disdainful dogmatic fanatical fractious hateful illiberal indignant individualistic inflexible irate irritable jaundiced narrow narrow-minded obdurate one-sided outraged racialist racist short-fuse small-minded snappy stuffy tilted uncharitable unfair unforbearing unindulgent unsympathetic unwilling upset waspish worked-up xenophobic
    Antonyms:
    fair impartial patient tolerant unprejudiced

Collocations

  • intolerant of

    1- نابردبار نسبت به، متعصب نسبت به 2- آزیرمند به، دارای آلرژی به، ناشکیب به

ارجاع به لغت intolerant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intolerant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intolerant

لغات نزدیک intolerant

پیشنهاد بهبود معانی