امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Justified

American: ˈdʒʌstɪfaɪd British: ˈdʒʌstɪfaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    justifies
  • وجه وصفی حال:

    justifying

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective C1
مُحِق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- be justified in doing something
- حق داشتن که...، مُحِق بودن که...، دلیل موجهی داشتن برای
adjective
موجه، قابل‌قبول، دارای دلیل
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد justified

  1. verb Let off the hook
    Synonyms: rationalized, exculpated, warranted, freed, rebutted, vindicated, confirmed, validated, pardoned, upheld, condoned, explained, substantiated, countenanced, sanctioned, championed, excused, permitted, favored, legitimized, legitimated, justified, briefed, defended, supported, absolved, advocated, maintained, sustained, authorized, approved, accounted, palliated, accepted
    Antonyms: implicated, condemned, convicted
  2. verb To support against arguments, attack, or criticism
    Synonyms: vindicated, maintained, defended, apologized
  3. verb Show to be reasonable or provide adequate ground for
    Synonyms: warranted, verified, occasioned
  4. verb To assure the certainty or validity of
    Synonyms: warranted, verified, validated, substantiated, evidenced, corroborated, confirmed, backed, attested
  5. verb Show to be right by providing justification or proof
    Synonyms: vindicated, rationalized, cleared, excused, acquitted, apologized, absolved

لغات هم‌خانواده justified

ارجاع به لغت justified

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «justified» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/justified

لغات نزدیک justified

پیشنهاد بهبود معانی