با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Lacerate

ˈlæsəreɪt ˈlæsəreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lacerated
  • شکل سوم:

    lacerated
  • سوم شخص مفرد:

    lacerates
  • وجه وصفی حال:

    lacerating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective adverb
پاره کردن، مجروح کردن، آزردن، عذاب دادن، دریدن
- As a result of falling in the mountain, his knee was lacerated in several places.
- در اثر افتادن از کوه چند جای زانویش مجروح شد.
- Broken glass lacerated his feet.
- شیشه‌ی شکسته پایش را مجروح کرد.
- He delighted in lacerating cheats and thieves.
- او از عذاب دادن آدم‌های متقلب و دزد خوشش می‌آمد.
- I am in love; my evidence is this lacerated heart
- من عاشقم گواه من این قلب چاک‌چاک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lacerate

  1. verb tear, cut; wound
    Synonyms: claw, gash, harm, hurt, injure, jag, lance, maim, mangle, mutilate, puncture, rend, rip, score, serrate, slash, stab, torment, torture

ارجاع به لغت lacerate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lacerate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lacerate

لغات نزدیک lacerate

پیشنهاد بهبود معانی