امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Ladybug

    ˈleɪdiˌbəɡ ˈleɪdibɜːd
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    ladybug, کفشدوزک، پینه‌دوز
    حشره‌شناسی کفشدوزک، پینه‌دوز

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - The ladybug flew away as soon as I tried to touch it.
    - به‌محض این‌که خواستم کفشدوزک را لمس کنم، پرواز کرد و رفت.
    - There is a legend that says if a ladybug lands on you, it brings good luck.
    - افسانه‌ای هست که می‌گوید اگر کفشدوزکی روی شما بنشیند، باعث خوش‌شانسی می‌شود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد ladybug

    1. noun Small round bright-colored and spotted beetle that usually feeds on aphids and other insect pests
      Synonyms: ladybeetle, lady-beetle, ladybird, ladybird (beetle)

    ارجاع به لغت ladybug

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «ladybug» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ladybug

    لغات نزدیک ladybug

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند