امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Lather

ˈlæðər ˈlɑːðə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
کف صابون، کف یا عرق اسب، صابون زدن، کف به دهان آوردن، هیجان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Before shaving, he puts lather on his face.
- قبل از ریش‌تراشی کف صابون به‌‌صورت خود می‌مالد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lather

  1. noun bubbles
    Synonyms:
    cream foam froth head soap soapsuds spume suds yeast
  1. noun commotion, fuss
    Synonyms:
    agitation bustle clamor confusion dither fever flap fluster hassle hoopla hubbub hullabaloo state stew storm sweat tizzy tumult turbulence turmoil twitter
    Antonyms:
    calm peace
  1. verb cause to bubble
    Synonyms:
    beat foam froth scrub soap wash whip
    Antonyms:
    flatten

Collocations

  • in a lather

    مشتاق و دلواپس (به‌ویژه به‌خاطر کمبود وقت یا شتاب)

ارجاع به لغت lather

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lather» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lather

لغات نزدیک lather

پیشنهاد بهبود معانی