امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Legitimate

ləˈdʒɪtəmət ləˈdʒɪtəmət ləˈdʒɪtəmət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective adverb C2
حلال‌زاده، درست، برحق، قانونی، مشروع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He claimed to be the legitimate son of the king.
- او ادعا می‌کرد که پسر مشروع پادشاه است.
- two legitimate daughters and one illegitimate son
- دو دختر حلال‌زاده و یک پسر حرام‌زاده
- a legitimate claim
- ادعای قانونی
- a legitimate business
- کاسبی مشروع
- a legitimate conclusion
- نتیجه‌گیری درست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد legitimate

  1. adjective authentic, valid, legal
    Synonyms:
    accepted accredited acknowledged admissible appropriate authorized canonical certain cogent consistent correct customary fair genuine innocent just justifiable lawful licit logical natural normal official on the level on the up and up orthodox probable proper real reasonable received recognized regular reliable rightful sanctioned sensible sound statutory sure true typical usual verifiable warranted well-founded
    Antonyms:
    illegal illegitimate invalid unlawful unwarranted

ارجاع به لغت legitimate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «legitimate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/legitimate

لغات نزدیک legitimate

پیشنهاد بهبود معانی