امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Manner

ˈmænər ˈmænə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    manners

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
راه، روش، طریقه، چگونگی، طرز، رسوم، عادات، رفتار، ادب، تربیت، نوع، قسم، لحن، هنجار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the licentious manners of a corrupt society
- رفتار بی‌بندوبار یک اجتماع فاسد
- He spoke in an offensive manner.
- او به‌‌ طرز زننده‌ای حرف می‌زد.
- the manner of opening this box
- طرز باز کردن این جعبه
- his sarcastic manner
- رفتار سخره‌آمیز او
- Food prepared in the Chinese manner.
- خوراکی که به روش چینی تهیه شده‌ است.
- He spoke to all the children as was his manner.
- او طبق عادت با همه‌ی بچه‌ها صحبت کرد.
- good manners
- نیک رفتاری، رفتار پسندیده
- bad manners
- بی‌ادبی، زشت رفتاری، رفتار ناپسند
- a child who has no manners
- طفلی که ادب ندارد
- This novel is a study in the manners of this class.
- این رمان، پژوهشی است در چگونگی رفتار این طبقه.
- different jazz manners
- سبک‌های مختلف موسیقی جاز
- Paintings done in his early manner.
- نقاشی‌هایی که به سبک ابتدایی او کشیده شده‌است.
- What manner of man is he?
- او چطور آدمی است؟
- all manner of things
- همه‌جور چیز
- He picked up all manner of more or less important information.
- او همه‌گونه اطلاعات کم و بیش مهم را کسب کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
(جمع) سلوک، سنت‌ها، باب روز
noun
آداب (ادب)، نزاکت، رفتار اجتماعی
- a comedy of manners
- شادمایش (کمدی) آداب اجتماعی
noun
(هنر و ادبیات و غیره) سبک، اسلوب، گونه، جور
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد manner

  1. noun person’s behavior, conduct
    Synonyms:
    address affectation affectedness air appearance aspect bearing comportment demeanor deportment idiosyncrasy look mannerism mien peculiarity presence style tone turn way
  1. noun method, approach
    Synonyms:
    consuetude custom fashion form genre habit habitude line means mode modus practice procedure process routine style system tack technique tenor tone trick usage use vein way wise wont
  1. noun class, category
    Synonyms:
    brand breed form kind nature sort type variety

Collocations

  • all manner of

    همه‌جور، همه قبیل، همه‌نوع

Idioms

  • by no manner of means

    1- ابداً، هرگز، به هیچ‌وجه 2- به هرصورت، به هرطریق

  • in a manner born

    به‌اصطلاح، از برخی نظرها، تا اندازه‌ای

  • to the manner born

    آموخته از بدو زندگی، خوگرفته از زمان تولد، طبیعتاً مناسب برای

ارجاع به لغت manner

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «manner» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/manner

لغات نزدیک manner

پیشنهاد بهبود معانی