امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Margin

ˈmɑːrdʒɪn ˈmɑːdʒɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    margined
  • شکل سوم:

    margined
  • سوم‌شخص مفرد:

    margins
  • وجه وصفی حال:

    margining
  • شکل جمع:

    margins

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
اختلاف، تفاوت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The margin between success and failure is often very slim.
- اختلاف بین موفقیت و شکست اغلب بسیار کم است.
- The candidate won the election by a narrow margin.
- این نامزد با اختلاف اندکی پیروز شد.
noun countable C2
اقتصاد حاشیه‌ی سود link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده
- It is important to analyze the margin of each product to determine its success.
- تجزیه‌وتحلیل حاشیه‌ی سود هر محصول برای تعیین موفقیت آن مهم است.
- The company's margin was high.
- حاشیه‌ی سود شرکت بالا بود.
noun countable C2
حاشیه (صفحه)
- The student carefully underlined key points in the margin of the textbook.
- دانش‌آموز با دقت زیر نکات کلیدی در حاشیه‌ی کتاب درسی خط کشید.
- The professor's feedback was written in the margin of my essay.
- بازخورد استاد در حاشیه‌ی مقاله من نوشته شده بود.
noun countable
حاشیه، کنار، لب، لبه (رودخانه و دریاچه و غیره)
- The green grass of the river's margin gently swayed.
- چمن سبز حاشیه‌ی رودخانه به‌آرامی تکان می‌خورد.
- margin of safety
- حاشیه‌ی اطمینان
- We sat on the margin.
- در کناره نشستیم.
noun countable uncountable
حاشیه، مازاد، مقدار اضافی (برای موارد احتمالی یا شرایط خاص)
- We need to leave a margin of time in case of unexpected delays.
- در صورت تأخیرهای غیرمنتظره باید وقت اضافی در نظر بگیریم.
- We have a small margin of error for this project.
- حاشیه‌ی خطای کمی برای این پروژه داریم.
noun uncountable
اقتصاد وجه تضمین (وجهی که برای جلوگیری از امتناع از انجام قرارداد آتی در قالب شرط ضمن عقد از مشتری دریافت می‌شود.)
- The broker will return the client's margin.
- کارگزار وجه تضمین مشتری را برمی‌گرداند.
- A higher margin is typically needed for riskier investments.
- معمولاً برای سرمایه‌گذاری‌های پرریسک‌تر، وجه تضمین بالاتری لازم است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد margin

  1. noun border; room around something
    Synonyms:
    allowance bound boundary brim brink compass confine edge elbowroom extra field frame hem latitude leeway limit lip perimeter periphery play rim scope selvage shore side skirt space surplus trimming verge
    Antonyms:
    center core interior

لغات هم‌خانواده margin

ارجاع به لغت margin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «margin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/margin

لغات نزدیک margin

پیشنهاد بهبود معانی