امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Marriage

ˈmærɪdʒ ˈmærɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    marriages

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
ازدواج، عروسی، جشن عروسی، زناشویی، یگانگی، اتحاد، عقید، ازدواج، پیمان ازدواج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- marriage ceremonies
- مراسم ازدواج
- Her first marriage was not happy.
- ازدواج اول او موفق نبود.
- marriage certificate
- قباله‌ی ازدواج
- When is the marriage going to take place?
- ازدواج کی انجام خواهد شد؟
- This invention was the result of a marriage of two of his previous inventions.
- این اختراع زاده‌ی هم‌آمیزی دو اختراع پیشین او بود.
- let me not to the marriage of true minds admit impediments ...
- (شکسپیر) نباید بر سر راه پیوند دو متفکر راستین موانعی ایجاد کنم ...
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد marriage

  1. noun legal joining of two people; a union
    Synonyms:
    alliance amalgamation association confederation conjugality connubiality consortium coupling espousal holy matrimony link match mating matrimony merger monogamy nuptials pledging sacrament spousal tie tie that binds wedded bliss wedded state wedding wedding bells wedding ceremony wedlock
    Antonyms:
    divorce

لغات هم‌خانواده marriage

ارجاع به لغت marriage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «marriage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/marriage

لغات نزدیک marriage

پیشنهاد بهبود معانی