امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mastery

ˈmæstəri ˈmɑːstri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
چیرگی، سلطه، تسلط، اشراف، فرمانروایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- He wanted to gain mastery over all of Asia.
- او می‌خواست بر تمام آسیا فرمانروایی کند.
- Achieving mastery in a foreign language takes time and dedication.
- دستیابی به تسلط در یک زبان خارجی نیازمند زمان و تعهد است.
noun uncountable
مهارت، توانایی، خبرگی، استادی، تبحر
- his mastery of chess
- مهارت او در شطرنج
- Her mastery of the piano impressed everyone at the concert.
- مهارت او در پیانو، همه را در کنسرت تحت‌تاثیر قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mastery

  1. noun command, expertise
    Synonyms:
    ability acquirement adeptness adroitness attainment capacity cleverness comprehension cunning deftness dexterity expertism expertness familiarity finesse genius grasp grip ken knack know-how knowledge mastership power proficiency prowess skill understanding virtuosity wizardry
    Antonyms:
    amateurishness failure inefficiency lack

ارجاع به لغت mastery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mastery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mastery

لغات نزدیک mastery

پیشنهاد بهبود معانی