امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Merge

mɜːrdʒ mɜːdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    merged
  • شکل سوم:

    merged
  • سوم‌شخص مفرد:

    merges
  • وجه وصفی حال:

    merging
  • شکل جمع:

    merges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb C2
ادغام کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
adverb
یکی کردن، ممزوج کردن، ترکیب کردن، فرورفتن، مستهلک شدن، غرق شدن
- The two colors merged and became dark green.
- آن دو رنگ درهم آمیختند و تبدیل به سبز پررنگ شدند.
- They plan to merge their companies.
- آنان درنظر دارند شرکت‌های خود را ادغام کنند.
- Two streams of traffic merged to form a gigantic "y".
- دو رشته وسایط نقلیه به هم پیوستند و «y» غول‌آسایی را تشکیل دادند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد merge

  1. verb bring or come together
    Synonyms:
    absorb amalgamate assimilate become lost in become partners be swallowed up blend cement centralize coalesce combine come aboard compound conglomerate consolidate converge deal one in fuse hitch on hook up immerge incorporate interface intermingle intermix join join up line up marry meet meld melt into mingle mix network plug into pool slap on submerge synthesize tack on tag team up throw in together tie in unite
    Antonyms:
    divide part separate

ارجاع به لغت merge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «merge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/merge

لغات نزدیک merge

پیشنهاد بهبود معانی