امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Migrant

ˈmaɪɡrənt ˈmaɪɡrənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    migrants

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable
کوچ‌کننده، مهاجر، سیار، جانور مهاجر، کوچ‌گر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- migrant farm workers
- کارگران کشاورزی کوچ‌گر (که برای کار از مزرعه‌ای به مزرعه‌ی دیگر می‌روند)، زارعین سیار
- migrant birds
- پرندگان مهاجر
- Some of the migrants settled in Iowa.
- برخی از کوچ‌گران در (ایالت) ایوا جایگزین شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد migrant

  1. noun person who moves to a foreign place
    Synonyms:
    departer drifter emigrant evacuee expatriate gypsy immigrant itinerant migrator mover nomad rover tinker transient traveler vagrant wanderer
  1. adjective moving, traveling
    Synonyms:
    casual changing drifting emigrating errant gypsy immigrant immigrating impermanent itinerant migrative migratorial mobile nomad nomadic on the move passing over passing through peripatetic ranging roving seasonal shifting temporary tramp transient transmigratory unsettled vagabond vagrant wandering
    Antonyms:
    staying

لغات هم‌خانواده migrant

ارجاع به لغت migrant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «migrant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/migrant

لغات نزدیک migrant

پیشنهاد بهبود معانی