با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Migrate

ˈmaɪɡreɪt maɪˈɡreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    migrated
  • شکل سوم:

    migrated
  • سوم شخص مفرد:

    migrates
  • وجه وصفی حال:

    migrating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
کوچیدن، کوچ کردن، مهاجرت کردن
- They migrated to Australia.
- آن‌ها به استرالیا مهاجرت کردند.
- The Ghashghais migrate a few times each year.
- قشقایی‌ها سالی چند‌بار کوچ می‌کنند.
- Some birds migrate.
- برخی پرندگان کوچ می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد migrate

  1. verb move, travel to another place
    Synonyms: drift, emigrate, immigrate, journey, leave, nomadize, range, roam, rove, shift, transmigrate, trek, voyage, wander
    Antonyms: stay

لغات هم‌خانواده migrate

ارجاع به لغت migrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «migrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/migrate

لغات نزدیک migrate

پیشنهاد بهبود معانی