با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Misguided

mɪsˈɡaɪdɪd mɪsˈɡaɪdɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
گمراه، نابجا، نادرست، غلط، بی‌جهت
- He was shot as he made a misguided attempt to stop the robbers single-handed.
- او به‌ دلیل تلاش نابجای خود برای اینکه می‌خواست به تنهایی دزدها را متوقف کند، تیر خورد.
- a misguided attempt to bring her parents back together
- تلاش بی‌جهت برای دوباره آشتی دادن والدینش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد misguided

  1. adjective ill-advised, deluded
    Synonyms: bearded, bum-steer, confused, deceived, disinformed, erroneous, faked-out, foolish, imprudent, indiscreet, inexpedient, injudicious, led up the garden path, misled, misplaced, mistaken, stonewalled, uncalled for, unreasonable, unwarranted, unwise, wrong
    Antonyms: well-guided

ارجاع به لغت misguided

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «misguided» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/misguided

لغات نزدیک misguided

پیشنهاد بهبود معانی