امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Movement

ˈmuːvmənt ˈmuːvmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    movements

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B2
حرکت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He stood still without making any movement.
- او بدون جنب‌خوردن بی‌حرکت ایستاد.
- the movement of planets
- حرکت سیارات
noun countable C1
جنبش، نهضت
- women's liberation movement
- جنبش آزادی زنان
- The Civil Rights Movement brought about significant changes in society.
- نهضت حقوق مدنی تغییرات قابل توجهی در جامعه ایجاد کرد.
noun uncountable
تغییر (عقیده یا شیوه‌ی زندگی یا کار)
- The sudden movement of public opinion took everyone by surprise.
- تغییر ناگهانی افکار عمومی همه را غافل‌گیر کرد.
- The movement away from traditional methods of teaching is gaining momentum.
- تغییر و دور شدن از روش‌های سنتی تدریس در حال شتاب گرفتن است.
noun uncountable
نوسان، تغییر (قیمت و مقدار و حرارت و غیره)
- The movement in the stock market caused many investors to panic.
- نوسان بازار بورس باعث وحشت بسیاری از سرمایه‌گذاران شد.
- The sudden movement in the price of gold took everyone by surprise.
- تغییر ناگهانی قیمت طلا همه را شگفت‌زده کرد.
- There's been a lot of movement in oil shares.
- نوسان زیادی در سهام نفت رخ داده است.
noun countable
موسیقی موومان (بخش کاملی از یک اثر بزرگ‌تر موسیقی که خود آغاز و انجامی دارد)
- a symphony in four movements
- سمفونی دارای چهارمومان
- The final movement of the sonata left the audience in awe.
- موومان پایانی سونات تماشاگران را در حیرت فرو برد.
noun countable
جزء متحرک (ساعت و دستگاه)
- I had to replace the movements in my grandfather clock.
- مجبور شدم اجزای متحرک ساعت پدربزرگم عوض کنم.
- The clockmaker spent hours adjusting the movements of the watch.
- ساعت‌ساز چندین ساعت‌ را صرف تنظیم اجزای متحرک ساعت کرد.
noun
پزشکی تخلیه، عمل دفع link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده
- Regular movements are essential for maintaining bowel health.
- تخلیه‌ی منظم برای حفظ سلامت روده ضروری است.
- The nurse monitored the patient's movement.
- پرستار عمل دفع بیمار را زیر نظر داشت.
noun
(نظامی) جابه‌جایی، نقل‌وانتقال
- Troop movements can be observed from space.
- از فضا می‌توان جابه‌جایی‌های نیروها را مشاهده کرد.
- The enemy detected our movement.
- دشمن متوجه نقل‌وانتقال ما شد.
noun
فعالیت، تحرک (معمولاً به‌صورت جمع می‌آید)
- The police are keeping a close watch on the criminal's movements.
- پلیس فعالیت‌های آن جنایت‌کار را دقیق تحت‌نظر دارد.
- Your movement are under monitoring.
- تحرکات شما تحت نظارت است.
noun
گرایش، تمایل، میل
- the movement away from government control of commerce
- گرایش مخالف با کنترل بازرگانی از طرف دولت
- Businesses that embrace a movement toward fairer pricing will attract more customers.
- کسب‌وکارهایی که میل به سمت قیمت‌گذاری منصفانه‌تر را پذیرفته‌اند، مشتریان بیشتری را جذب خواهند کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد movement

  1. noun motion, activity
    Synonyms:
    act action advance agitation alteration change changing deed development displacement dynamism evolution evolving exercise flight flow flux gesture journey journeying locomotion maneuver migration mobility motility movableness move moving operation operativeness passage progress progression regression roaming shift shifting steps stir stirring transferal transit translating transplanting undertaking velocity voyaging wandering
    Antonyms:
    cessation halt inaction inactivity pause stoppage
  1. noun drive, campaign
    Synonyms:
    change crusade current demonstration displacement drift evolution faction flight flow front group grouping march mobilization organization party patrol shift sweep swing tendency transfer transition trend unrest withdrawal
    Antonyms:
    indifference

لغات هم‌خانواده movement

  • verb - intransitive
    move

ارجاع به لغت movement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «movement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/movement

لغات نزدیک movement

پیشنهاد بهبود معانی