امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Murder

ˈmɜːrdər ˈmɜːdə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    murdered
  • شکل سوم:

    murdered
  • سوم‌شخص مفرد:

    murders
  • وجه وصفی حال:

    murdering
  • شکل جمع:

    murders

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
قتل، کشتار، آدم‌کشی، قتل عمد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- accused of murder
- متهم به قتل
- to commit murder
- مرتکب قتل عمد شدن
- War is legalized mass murder.
- جنگ کشتار دسته‌جمعی قانونی است.
- That written test was murder!
- آن امتحان کتبی کشنده بود!
- It's murder trying to drive to Toopkhaneh Square.
- رانندگی ‌کردن تا میدان توپخانه کار طاقت‌فرسایی است.
verb - transitive
کشتن، به قتل رساندن
- He has murdered six people.
- او شش نفر را به قتل رسانده است.
- They murdered millions of Jews.
- آن‌ها میلیون‌ها یهودی را کشتند.
- Verdi's beautiful piece was murdered on the piano.
- قطعه‌ی زیبای وردی را با پیانو ضایع کردند.
- He murdered that song.
- او آن آواز را گند زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد murder

  1. noun killing
    Synonyms:
    annihilation assassination blood bloodshed butchery carnage crime death destruction dispatching felony foul play hit homicide knifing liquidation lynching manslaughter massacre off offing one-way ticket rub out shooting slaying taking out terrorism the business the works
  1. verb kill
    Synonyms:
    abolish asphyxiate assassinate behead blot out bump off butcher chill cool decapitate defeat destroy dispatch do in drub dust off electrocute eliminate eradicate execute exterminate extinguish finish garotte guillotine hang hit knife knock off liquidate lynch mangle mar massacre misuse off put away rub out ruin shoot slaughter slay smother snuff spoil strangle take a life take for a ride take out thrash waste
    Antonyms:
    guard preserve protect save

Idioms

  • get away with murder

    (عامیانه) خلاف کردن و تنبیه نشدن، خودسرانه عمل کردن

  • murder will out

    1- دیر یا زود قاتل دستگیر می‌شود 2- هیچ عمل بدی برای همیشه نهفته نمی‌ماند

    جنایت دیر یا زود آشکار می‌شود.

لغات هم‌خانواده murder

  • verb - transitive
    murder

ارجاع به لغت murder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «murder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/murder

لغات نزدیک murder

پیشنهاد بهبود معانی