با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Nationality

ˌnæʃəˈnæləti ˌnæʃəˈnæləti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    nationalities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
ملیت، تابعیت، شهروندی
- China is composed of several distinct nationalities.
- کشور چین از چندین ملیت متمایز تشکیل شده است.
- He changed his nationality.
- او تابعیت خود را عوض کرد.
- events which have colored our nationality
- رویدادهایی که ملیت ما را تحت‌ تأثیر قرار داده‌اند
- dual nationality
- تابعیت دوگانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nationality

  1. noun place of birth
    Synonyms: allegiance, body politic, citizenship, community, country, ethnic group, nation, native land, origin, political home, race, society

ارجاع به لغت nationality

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nationality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nationality

لغات نزدیک nationality

پیشنهاد بهبود معانی