امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Navel

    ˈneɪvl ˈneɪvl
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun
    کالبدشناسی ناف، سره (مجازاً) میان، وسط
    لغات مرتبط با کالبدشناسی (آناتومی) در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - The baby's navel was swollen.
    - ناف نوزاد باد کرده بود.
    - The hero was worshipped as the navel of the world.
    - قهرمان را به‌عنوان مرکز ثقل زمین مورد نیایش قرار می‌دادند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد navel

    1. noun A scar where the umbilical cord was attached
      Synonyms: omphalos, umbilicus, bellybutton, depression, navel point, belly-button, omphalus
    2. adjective
      Synonyms: omphalic, umbilical, umbilicate, umbilicated

    ارجاع به لغت navel

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «navel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/navel

    لغات نزدیک navel

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند